این عکسه منو مهدیس جونمه.مهدیس دختر عمه ی من هستش که خیلی هم شیظونو دوست داشتنیه
قدرتمند شدیا
اینجا اولین روزی هستش که من میتونم اسباب بازیمو قشنگ دستم بگیرم خیلی سخت بود ولی من تونستم
عجب هوای خوبی مامانی
پدر بزرگه بنیتا خانوم توی شهرستان کشاورزهستن الانم بنیتا جان اومده سر زمینا ی اقا جونش برا خودش حال کنه .واقعا با صفا و دل انگیز بود جای همه ی دوستام بخصوص مهدیس جونم خیلی خالی بود
سفر دوم بنیتا
اینجا بار دومه که بنیتا خانوم میخواد بره شهرستان دیدن مامان بزرگش 2 ماه و 21 روز از بار اولی که رفته بود شهرستان گذشته خیلی عوض شده دورش بگردم بگو ماشاءالله
بازی بازی
فقط منتظر یه چیزی بیاد دستش که باهاش بازی کنه اصلا هم فرقی نداره چی باشه میخواد پتو باشه یا هر چیز دیگه
دخترم شیطونیاش شروع شده
حالا دیگه وقتی باهاتش بازی میکنیم خوب متوجه میشه و جوابمونوبا خندهای قشنگش میده